این روز های تو و شیطونیات
عزیزدلم ، ماه من... ماشالله خیلی شیطون شدی و من حتی وثت نمیکنم بیام اینجا و برات بنویسم... هنوز به تنهایی و بدون کمک راه نمیری ولی با گرفتن مبل و اینا کل خونه رو میچرخی و منم قدم قدم با تو راه میام که مبادا بخوری زمین و اسیب ببینی عشق من.. فدات بشم تازگیه نقش چسبونک رو داری و کلا چسبیدی به من...گرم بازی هم باشی حواست هست من رو ببینی ..میرم دستشویی و تو پشت در در میزنی تا من بیام و هی صدام میکنی مامانی و من غرق لذت میشم.. موقع اشپزی کردنم تو دایم کنارمی و با گاز و لباسشویی و کاسه و قابلمه ها بازی میکنی و گاهی هم میخای ببینی من تو قابلمه چیکار دارم میکنم و تو میای بغلم و با هم بقیه غذا رو میپزیم... هنوزم عاشق عمو ...